دانشجویان مهندسی مخابرات دانشگاه شهر ری

پاتوقی مجازی برای بچه های برق گرایش مخابرات دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر ری

دانشجویان مهندسی مخابرات دانشگاه شهر ری

پاتوقی مجازی برای بچه های برق گرایش مخابرات دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر ری

ماجرای (آهنگر یزدی )

دو نفر در یکی از محله های گوشه و کنار یزد زندگی می کردند .نوجوانی بودند که با هم بزرگ شده بودند .یکی از آنها به حوزه علمیه رفت ودرس دین خواند وواقعاً دنبال علم و معارف الهی بود و یکی از آنها زورگیر و باج گیر شد .این دو بچگی و نوجوانی را کتار هم بودند و یکدیگر را خوب می شناختند .سالهای سال هر دو دور از هم زندگی کردند .گذشت و گذشت تا اینکه مردی که باجگیر شده بود از دنیا رفت .

حدود یک ماه بعد از مرگ این مرد ،فرد روحانی دوست دوران کودکی خود را در خواب دید .دید که دوستش در کمال آرامش و راحتی نشسته و هیچ عذابی هم برای او نیست ؟!! از این حالت بسیار تعجب کرد که پس عدل خدا کجاست ؟!! در جوابش به او گفت ،تو مرا می شناسی از وقتی که می خواستند جان مرا بگیرند عذاب من شروع شد و چه عذابی ؟!! ولی از دیروز عذاب قطع شده .گفت که دیروز زن ابن حداد آهنگر را خاک کردند ،و قبر را نشان دوست خود داد .دوستش گفت:عجب این زن کیست؟!!  گفت: نمی دانم کیست ولی این را می دانم در روزی که این زن را در خاک گذاشتند، امام حسین علیه السلام سه بار به ملاقات ایشان آمدند !! و خطاب به این زن فرمودند:ما در کنار تو هستیم،از عذاب نترس ... و در ملاقات سوم امام از این زن به برکت حضور امام حسین علیه السلام و از آن موقع که قرار است روزی یک دفعه به ملاقات ایشان بیایند ،عذاب از اهل این قبرستان تا روز قیامت برداشته شد . مرد روحانی گفت در این حین از خواب بودم که از خواب پریدم و با خود گفتم که این چه خوابی بود که من دیدم و این زن چه کسی بود ؟ با خود گفت :باید بروم و از این ماجرا کاملاً با خبر بشوم . چون در خواب از دوستش شنیده بود که این زن حداد است ؛با خود گفت :فردا می روم در بازار آهنگران و سراغ مرد را می گیرم . وقتی وارد بازار آهنگران شد در مقابل یکی از مغازه های بازار پارچه مشکی زدند و از صاحب مغازه پرسید ،و فهمید که این مغازه حداد است .نشانی منزل حداد را گرفت و با آنجا رفت .به حداد گفت :آقا اتفاقی افتاده گفت :بله ،همسرم به رحمت خداوندی رفت .تعجب کرد و پرسید :کی؟گفت : فلان روز ،درست همان روزی که دوستش در خواب به او گفته بود !! با تعجب بیشتر از حداد خواهش کرد که با او به کنار فبر شریفش بروند و یک فاتحه بخوانند . حداد در جواب او گفت :تو چرا این همه سوال می کنی ،خودت برو وفاتحه را بخوان .روحانی برگشت و به ابن حداد گفت :زن شما تا به حالا چند بار به کربلا مشرف شده اند ؟ جواب داد :من و همسرم خیلی دلمان می خواست که به کربلا برویم ولی پولمان به اندازه ای نبود که بتوانیم . دوباره پرسید :هیئت داشت ؟هیئت زیاد می رفت؟گفت نه .دوباره پرسید :پس چه کار می کرد؟ حداد جواب داد:برای شما این همه سوال می کنی ؟ روحانی گفت :شما به من بگوئید که زن شما چه کاری می کرد؟ زن شما باید یک خصوصیت بارز داشت ،این چه خصوصیتی بود؟ حداد در جواب گفت :همسر  من در اواخر عمر خود هر روز زیارت عاشورا می خواند .به امام حسین علیه السلام سلام می کرد .بعد مرد روحانی خواب خود را برای حداد تعریف کرد .و گفت : چون هر روز برای امام حسین علیه السلام سلام می کرد ، امام حسین علیه السلام تا روز قیامت قرار شده که به ایشان سر بزند .به برکت امام حسین علیه السلام در آنجا و علت حضور امام همان دعایی که زن خوانده بود ،از کل اهل آن قبرستان عذاب برداشته می شود .

نتیجه ای که از این ماجرا می توان گرفت این است که : به اهل بیت و امام حسین علیه السلام و امام زمانمان هر روز سلام کنیم .(آنها صدای ما را می شنوند ...). زیارت عاشورا را در زندگی های خودمان پر رنگ کنیم .سعی کنیم در زندگی آنکونه باشیم که امام زمان به ما سر بزند .

نظرات 3 + ارسال نظر
علیرضا یکشنبه 5 دی 1389 ساعت 14:44

آقا عرفان چشمون در اومد
اگه یه فونت بزرگ تر مینوشتی به جایی بر نمیخورد

چشم فونتش رو بهتر می کنم

Guilardino دوشنبه 6 دی 1389 ساعت 19:18

دست شما درد نکنه

رویا یکشنبه 10 بهمن 1389 ساعت 23:01

سلام.خسته نباشید
همه نوشته هاتون جالبه
موفق باشید
یاحق!

سلام ممنون از اینکه توجه کردید و مطالب من رو خوندید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد