پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
پسر: نه من دوست دارم همسرمو خودم انتخاب کنم
پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر بیل گیتس اااا.......
پسر: آهان اگر اینطوره، قبوله.......
پدر به دیدار بیل گیتس می رود
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زوده که ازدواج کنه
پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی اااا.....
بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبوله.....
پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود
پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم
مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم!
پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس اااا.....
مدیرعامل: اوه، اگر اینطوره، باشه.....
ای کاش بابای ما هم از این عرضه ها داشت !!!
اخه...!!!مثل اینکه خیلی دوست داری داماد بیل گیس بشی ااا
.....به هر حال اگر پدر محترمتون مثل این اقا نیستند منو تمام بچه ها دعا میکنیم که به ارزوت برسی......بچه ها دعا کنید دیگه نشستن دارن نگاه میکنن....!!!از اون دوستتون یاد بگیرین ببین چه قشنگ دعا میکنه.......
اینم تکراری بود
<<مرتضی جون>>چون من مطالبی که فکر میکنم قشنگ هستند رو تو این وبلاگ میزارم اگر مطلبی تکراری بود <<sorry>>