سرعت اتصال به شبکه ی جهانی اینترنت
خدمات سیستم مخابرات ماهواره ای:
از آغاز عصر مخابرات ماهواره ای تا کنون ماهواره های متعددی به فضا پرتاب شده اند که بعضی از این ماهواره ها مختص به انجام کارهای مشخص هستند و بقیه خدمات گوناگونی ارائه می دهند.
در اول ژانویه 1869 میلادی ایران به عضویت اتحادیه بین المللی تلگراف در آمد. در سال 1253 اداره تلگراف به وزارت تبدیل و « علیقلی خان مخبرالدوله » نخستین وزیر تلگراف شد.
اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم
خرده عقلی
سر سوزن شوقی
اهل دانشگاهم پیشه ام گپ زدن است
ادامه مطلب ...آخرین کلمات یک مهندس برق : خوب حالا روشنش کن...
آخرین کلمات یک بیمار : مطمئنید که این آمپول بی خطره؟
آخرین کلمات یک جلاد : ای بابا، باز تیغهء گیوتین گیر کرد...
ادامه مطلب ...کارمند بانک: می تونی یه وام واسه ما جور کنی؟
طلا فروش: الان اوضاع سکه چجوریاس؟
ادامه مطلب ...
وقتی این مطلب برام ایمیل شد تا زمانی که کلیپ دانلود بشه باورم نمیشد که حقیقت داشته باشه ... شرم باد مردم ایران .یعنی ما همچین جایی زندگی میکنیم؟
ادامه مطلب ...یارو زبونش می گرفته، می ره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟
کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟
یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.
کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟
یارو می گه: بابا دیب، دیب!
طرف میبینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه.
اون میآد می پرسه: چی میخوای عزیزم؟
یارو می گه: دیب!
رئیس می پرسه: دیب دیگه چیه؟
یارو می گه: بابا دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.
عشق یعنی با چشم بسته کسی را دیدن و از بین همه دلتنگ یک نفر شدن......
چندین سال پیش ؛ دختری نابینا زندگی میکرد که به خاطر نابینا بودن از خویش متنفر بود ؛ او از همه نفرت داشت الی نامزدش .
روزی ؛ دختر به پسر گفت :
« اگر روزی بتواند دنیا را ببیند ؛ آن روز ؛ روز ازدواجشان خواهد بود .»
تا اینکه سر انجام شانسی به او روی آورد و شخصی حاضر شد تا یک جفت چشم به دختر اهدا کند ؛ انگاه بود که توانست همه چیز از جمله نامزدش را ببیند .
پسر شادمانه از دختر پرسید :
« آیا زمان ازدواج ما فرا رسیده ؟ »
دختر وقتی دید پسر نابینا است ؛ شوکه شد ؛ بنابر این در پاسخ گفت :
« متاسفم ؛ نمی توانم با تو ازدواج کنم ؛ آخر تو نابینائی .»
پسر در حالی که به پهنای صورتش اشک می ریخت ؛ سرش را به پائین انداخت و از کنار تخت دور شد و بعد رو به سوی دختر کرد و گفت :
« بسیار خوب ؛ فقط از تو خواهش میکنم ؛ مراقب چشمان من باشی .»
چندی پیش جوکی به زبان انگلیسی در دنیای نت زاده شد! که نکات ارزشمندی را در خصوص سیاست های رسانه های امریکا در برداشت ترجمه ی فارسی جوک به شکل زیر است
دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است:
1. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند
عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
2. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بی شخصیتاند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهاشان یکی است.
3. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند
آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که هماره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.
4. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند
شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.