دانشجویان مهندسی مخابرات دانشگاه شهر ری

پاتوقی مجازی برای بچه های برق گرایش مخابرات دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر ری

دانشجویان مهندسی مخابرات دانشگاه شهر ری

پاتوقی مجازی برای بچه های برق گرایش مخابرات دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر ری

خبر فوری...!!!

اخبار ساعت ۱۱ اعلام کرد در اوایل هفته ی آینده میزان آلودگی هوا در کلان شهرها از جمله پایتخت به میزان چشم گیری افزایش خواهد یافت.

میزان آلودگی هوا در روز گذشته کاهش یافته بود اما امروز باز هم میزان آلودگی به مرز هشدار رسید و اگر قرار باشد با توجه به پیش بینی صورت گرفته در اوایل هفته آینده این آلودگی بیشتر هم بشود احتمالا اوایل هفته آینده تعطیل خواهد بود........!!!!!!!!

” ابلیس و عابد “

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند : فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند !!!

عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند…

ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت : ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!

عابد گفت : نه، بریدن درخت اولویت دارد…

مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند، عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.

ادامه مطلب ...

مغناطوستاتیک (مغناطیس ساکن )

 درمیان قدیمی ترین وسهل المشاهده ترین پدیده های علمی پدیده های مربوط به مغناطیس قرار دارند . موضوع آهنرباهای میله ای وقطبهای مغناطیسی از قیاس با الکترواستاتیک مغناطوستاتیک نام گرفته است . پدیده های مغناطیسی مانند قطبها ومیادینی که تولید می کنند می توانند برحسب میدانهای ناشی از جریانهای الکتریکی توضیح داده شوند . اگر در مقیاس اتمی بیندیشیم الکترونهایی که حول هسته سنگین مرکزی مثبت می چرخند جریانی تشکیل می دهند . از اینرو هر الکترون دارای حرکت مداری یک میدان مغناطیسی به وجود می آورد. در حالت کلی مدارات الکترونها در صفحات تصادفی در فضا ترتیب یافته اند و از اینرو میدان مغناطیسی خالص صفر است . در صورتی که یک محرک مناسب اعمال شود مدارها می توانند هم ردیف شوند به گونه ای که میادین مغناطیسی آنها در یک راستا باشند. در بعضی مواد مدارات به محض همردیفی در آن حالت می مانند و اینها موادی هستند که آهنرباهای دایمی تولید می کنند. در سایر مواد این مدارات به محض حذف محرک به مواضع تصادفی خود بر می گردند ـ اینها موادی هستندکه به عنوان آهنرباهای الکتریکی به کارمی روند. برای یک محرک داده شده این (مواد) میدانی تولید می کنند که از مواد به کار رفته برا آهنرباهای دایمی بزرگترند . در این مرحله لازم به ذکر است که توانایی ایجاد یک میدان قوی تنها عاملی نیست که در
تصمیم گیری درمورد ماده مورد استفاده برای یک آهنربای الکتریک مورد ملاحظه قرار
می گیرد : اگر قرار باشد حالت مغناطیس مکررآ تغییر کند مشکلاتی مربوط به اتلاف انرژی وجود دارند که باید مورد ملاحظه قرار گیرند.

کلمه «الکتریسیته یا برق » از کجا آمده است ؟

الکترونها ، الکتریسیته ، الکترونیک و سایر کلماتی که با «الکتر» شروع می شود همگی ریشه در یک کلمه ی یونانی به نامelektor  به «معنی خورشید درخشان» دارد. در یونانی elektron به معنی کهرباست.  کهربا یک سنگ قهوه ای مایل به طلایی بسیار زیبایی است که در زیر نور خورشید به رنگ نارنجی و زرد می درخشد. در واقع کهربا شیره درخت فسیل شده ای است که در فیلم پارک ژوراسیک نیز از آن استفاده گردید. میلیون ها سال قبل حشرات به شیره این درخت چسبیدند. حشرات کوچکی که دایناسورها را نیش زده بودند دارای خونی در بدنشان بودند که اکنون در کهربا قرار داشت.
یونانیان قدیم متوجه شدند که خواص کهربا خیلی عجیب است. به عنوان مثال وقتی کهربا به خز یا سایر اشیاء مالیده می شد ،قادر بود پر را جذب کند. آنها عامل ایجاد این پدیده را نمی دانستند. اما یکی از اولین مثالهای الکتریسیته ی ساکن را یونانیان کشف کرده بودند . کلمه لاتین electricus
 به معنی «تولید شده از کهربا توسط اصطکاک» می باشد. بنابراین کلمه ی انگلیسی الکتریسیته از کلمات یونانی و لاتینی که در مورد کهربا بوده ، گرفته شده است.الکتریسیته و خواص آن از دیر باز مورد توجه انسان بوده است . از زمانی که رعد و برق در آسمان دیده شد و از لحظه ای که تالس از خاصیت کهربا نام برد تا اواخر قرن نوزدهم همیشه معمای الکتریسیته در میان کاوشگران وجود داشته است.
استفاد ه از انرژی الکتریسیته امروزه بیش از سایر انرژی ها مورد استفاده قرار می گیرد. بطوریکه بدون این انرژی استفاده از لوازم خانگی، وسایل روشنایی ، و دستگاههای مدرن امروزی غیر ممکن است .
اگر چه کاربرد و استفاده انرژی الکتریسیته در زمانهای اخیر مورد استفاده قرار گرفته است ، ولی در حدود 2000 سال قبل توسط یونانیها کشف شده بود . آنها پی بردند که وقتی ماده ای به نام کهربا به ماده دیگری مالش داده شود با نیروی عجیبی باردار می شود . چنین کهربای بارداری اجسامی مانند برگ خشک و براده های چوب را جذب می کند .(واژه ء الکتریسیته از کلمه یونانی الکترون به نام کهربا گرفته شده است .)
راههای ایجاد انرژی الکتریسیته؟
1- اصطکاک یا مالش
2- تماس
3- القاء

عشق

عشق یعنی با چشم بسته کسی را دیدن و از بین همه دلتنگ یک نفر شدن......

چشمهائی که باز شد ولیکن .....

چندین سال پیش ؛ دختری نابینا زندگی میکرد که به خاطر نابینا بودن از خویش متنفر بود ؛ او از همه نفرت داشت الی نامزدش .

 

روزی ؛ دختر به پسر گفت :

 

« اگر روزی بتواند دنیا را ببیند ؛ آن روز ؛ روز ازدواجشان خواهد بود .»

 تا اینکه سر انجام شانسی به او روی آورد و شخصی حاضر شد تا یک جفت چشم به دختر اهدا کند ؛ انگاه بود که توانست همه چیز از جمله نامزدش را ببیند .

 

پسر شادمانه از دختر پرسید :

 

« آیا زمان ازدواج ما فرا رسیده ؟ »

دختر وقتی دید پسر نابینا است ؛ شوکه شد ؛ بنابر این در پاسخ گفت :

  

« متاسفم ؛ نمی توانم با تو ازدواج کنم ؛ آخر تو نابینائی .»

 

پسر در حالی که به پهنای صورتش اشک می ریخت ؛ سرش را به پائین انداخت و از کنار تخت دور شد و بعد رو به سوی دختر کرد و گفت :

 

« بسیار خوب ؛ فقط از تو خواهش میکنم ؛ مراقب چشمان من باشی .»

کاشکی از دسته 4 باشیم....

دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است:

1. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند
عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

2. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی شخصیت‌اند و بی اعتبار. هرگز
به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌اشان یکی است.

3. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند
آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که هماره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.


4. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند
شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد. 

لرزش دیوارها هم برق تولید می کند!!!

لرزش دیوارها هم برق تولید می کند تلویزیون ، یخچال و سایر لوازم برقی منزلتان را تصور کنید که نیروی خود را از انرژی تولید شده از لرزش پنجره و دیواره های ساختمان مسکونی شما می گیرد. فکر می کنید چنین چیزی تا چه حد عملی باشد؟ ماسایوکی میازاکی که یکی از محققان آزمایشگاه مرکزی توکیوست ، برای رسیدن به چنین هدفی تلاشهای فراوانی کرده است. او بتازگی توانسته است یک ژنراتور در حال حاضر خیلی کوچک بسازد که می تواند حرکات ساختمان ها را به الکتریسیته تبدیل کند و نیروی راه انداختن یک سنسور حرارتی یا نوری را که یک بار در هر ساعت کار می کند؛ تامین نماید. گرچه خروجی این ژنراتور بسیار کوچک و فقط در حد 10میکرووات است ؛ اما دانشمندان آینده ای خوب را برای آن پیش بینی می کنند و امیدوارند که در دهه های آینده ، این ژنراتور بتواند بازدهی خوبی داشته باشد. به طوری که بتوان سیستم های رایانه ای بدون باتری را به کمک آن راه اندازی کرد. کار میازاکی در واقع قسمتی از یک جنبش رو به رشد میان دانشمندان است که هدف آن یافتن ، خلق کردن و کسب منابع انرژی جایگزین ولو در مقادیر کوچک ، یعنی بسیار کمتر از یک وات است. این دانشمندان امیدوارند که بتوانند انرژی را از هر چیزی ، از لرزش دیوارها و پنجره ها گرفته تا حرکات هوا و بدن انسان ها برداشت کنند. در حالی که منابع جایگزین انرژی به تنهایی نخواهند توانست الکتریسیته بیشتری را تولید کنند؛ اما می توانند وسایل کوچکی از قبیل تراشه های رایانه ای ، شبکه های حسگر بی سیم و یا تلفنهای همراه را به راه اندازند. ایده این کار نیز بسیار ساده است. درست همانند برخی از ساعتهای مچی که نیروی خود را از حرکات اتفاقی دست یک شخص می گیرند، این وسایل نیز انرژی خود را از حرکات اتفاقی دیگر چیزها کسب می کنند.....

از بادیگاردی جنیفر لوپز تا حضور در جمع یاران مختار!!!

بازیگر نقش غول برره که نقشی به یادماندنی در اخراجیهای 2 داشت، در مصاحبه با خبرنگار جهان از سالهای فعالیتش در هالیوود، بالیوود و سینمای ایران گفت.

"احمد ایراندوست" که پس از سالها فعالیت در خارج از کشور، زندگی در ایران را انتخاب کرده در مورد نحوه انتخابش بعنوان غول برره گفت: در زمان تولید سریال شبهای برره از طریق آقای حسن شکوهی و محسن چگینی به آقای مدیری معرفی شدم و ایشان هم این نقش را با توجه به جثه ام به من دادند، این اتفاق ورود من به سینمای ایران بود.

وی در گفت وگو با خبرنگار جهان افزود: بعد از آن در سریالهای دیگری حضور داشتم از جمله در چشم باد، دیدار، سریال مسافران و مختار نامه، همچنین در فیلم تلویزیونی جاسم به جبهه می رود نقش افسر عراقی را داشتم. 

ایراندوست در تشریح نقش خود در سریال مختارنامه خاطرنشان کرد: در این سریال من نقش هارون نعل بند را دارم که جزو یاران مختار است و ماموریت کشتن عمر سعد را دارد، اما در جنگ با نیروهای عمر به شهادت می رسد.

وی که حدود 10 سال در امارات زندگی کرده و بعنوان بادیگارد شیوخ عرب فعالیت داشته در بخش دیگری از این مصاحبه گفت: در سریال سالهای مشروطه بود که با آقای شریفی نیا آشنا شدم و ایشان برای بازی در اخراجیها مرا به آقای ده نمکی معرفی کرد. من در اخراجیهای 1 نقش فرمانده نظامیان را داشتم که بدلیل طولانی شدن فیلم نقش من و خانم مریلا زارعی حذف شد، با این حال آقای ده نمکی قول داد که در اخرجیهای 2 این موضوع را جبران کند و در این فیلم ایشان نقش فرمانده اردوگاه اسرا را به من دادند.

این بازیگر عظیم الجثه ایرانی اظهار داشت: در زمان سکونت در امارات برای یک شرکت بادیگارد سرویس کار می کردم که از این طریق به هالیوود رفتم، حدود 13 سال نیز در آمریکا ساکن بوده و بعنوان بادیگارد شخصیتهای معروف فعالیت داشتم.وی افزود افزود: در هالیوود بادیگارد شخصیتهایی مثل "جنیفر لوپز" و "نیکلاس کیج" بودم، بعدها بادیگارد "ماریا کری" و "ویتنی هیستون" خوانندگان آمریکایی شدم.

به گفته وی قراردادهای حفاظت از شخصیتهای معروف برای دوره های 5 ساله بسته می شده ولی محافظان بصورت ساعتی دستمزد می گرفته اند. 

ایراندوست با بیان اینکه سابقه فعالیت در سینمای بالیوود را نیز دارد افزود: در فیلم "آن" (
ANN) با شرکت جکی شوروف و آکشی کومار و نیز فیلم "دلدار" با شرکت آمیتا باچان و آشواریا رای حضور داشتم.
 
وی در تشریح علت بازگشتش به ایران خاطرنشان کرد: پس از ازدواج با همسرم که خواهر دو شهید است، به این نتیجه رسیدیم که زندگی در شرایط آنجا با روحیات و عقایدمان سازگار نیست، این بود که تصمیم گرفتیم به ایران بازگردیم. 

ایراندوست تفاوت سینمای ایران و آمریکا را در امکانات پیشرفته و تفاوت در میزان سرمایه گذاریها و حرفه ای گری در این دو سینما دانسته و تاکید کرد: من با توجه به ویژگی فیزیکی ام بیشتر به نقشهای اکشن و پلیسی علاقه دارم و امیدوارم که بتوانم بازی در چنین نقشهایی را نیز تجربه کنم.

<<love>>

                            عشق، تصمیم قشنگی ست
                                  بیـا عـاشق شـو

                            نه اگر قلب تو سنگی ست
                                  بیـا عـاشق شـو

                       آسمان زیر پروبال نگاهت آبی ست
                            شوق پرواز تو رنگی ست

                                بیـا عـاشق شـو

                  ناگهان حادثه ی عشق، خطر کن، بشتاب
                        خوب من، این چه درنگی ست

                                بیـا عـاشق شـو

                   با دل موش، محال است که عاشق گردی
                          عشق، تصمیم پلنگی ست

                               بیـا عـاشق شـو

                     تیز هوشان جهان، بر سر کار عشقند
                      عشق، رندی است، زرنگی ست

                              بیـا عـاشق شـو

                    کاش در محضر دل بودی و میدیدی تو
                      بر سر عشق، چه جنگی ست!

                             بیـا عـاشق شـو

                   مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
                          صورت آینه زنگی ست،

                            بیـا عـاشق شـو

                  می رسی با قدم عشق به منزل، آری...
                        عشق، رهوار خدنگی ست،

                            بیـا عـاشق شـو

                 باز گفتی تو که فردا!!! به خدا فردا نیست
                       زندگی، فرصت تنگی ست،

                            بیـا عـاشق شـو

                   کار خیر است، تأمل به خدا جایز نیست!
                        عشق، تصمیم قشنگی ست

                             بیـا عـاشق شـو

چند نکته جالب!!!

۱. داوینچی همزمان با یک دست می نوشت و با یک دست نقاشی می کرد !  

۲. هیتلر از مکان های بسته وحشت داشت  

3. مار می تواند تا نیم ساعت بعد از قطع شدن سرش نیش بزند !

۴. اغلب مارها 6 ردیف دندان دارن 

۵. وقتی به خورشید نگاه می کنید 8 دقیقه قبل از آن را مشاهده می کنید !

۶. قلب میگو در سر آن واقع است !

۷. ظروف پلاستیکی تقریبا پنجاه هزار سال در برابر تجزیه مقاومند !

۸. حدود دویستو پنجاه نفر از محققان ناسا ایرانی هستند و رئیس کامپیوتر ناسا یک ایرانی است !

۹. دانشمندان دریافته اند مورچه ها هم مانند انسان ها صبح ها خمیازه می کشند !

۱۰. حس بویایی مورچه با سگ برابری می کند !

۱۱. آیا می دانستید تصمیم بر این بود که کوکا کولا به عنوان دارو استفاده شود !

۱۲. با سی گرم طلا می توان نخی به طول هشتادو یک کیلومتر درست کرد !

۱۳. فنلاند از صدوهفتاد هزار و 585 جزیره تشکیل شده است !

۱۴. زمین در آغاز پیدایشدوهزاربار بزرگتر از حجم کنونی اش بود !

۱۵. در زبان عربی برای کلمه شمشیر هشتصدوپنجاه واژه مختلف وجود دارد !

۱۶. گرانترین کفش دنیا 1 میلیارد و هفتصدمیلیون تومان است !

۱۷. برای تخمین زدن حشره های روی زمین کافیست به ازای هر انسان دویست میلیون حشره ریز و درشت در نظر بگیریم !

۱۸. کوسه با شنیدن ضربان قلب طعمه خود آن را پیدا می کند !

۱۹. فیل تنها حیوانی است که نمی تواند بپرد !

۲۰. قلب وال در هر دقیقه فقط 9 بار می زند !

۲۱. ایرانیان در انگلیس ثروتمندترین قشر هستند حتی ثروتمندتر از ملکه الیزابت !

۲۲. در سال هزارو سیصدو هشتاد تعداد گوسفندان زلاندنو 44 میلیون راس اعلام شد در حالی که جمعیت این کشور 4 میلیون نفر بود !

۲۳. قوه چشایی پروانه در پاهای آن تعبیه شده است !

۲۴. جوانان هندی شادترین و ژاپنی ها افسرده ترین های جهان هستند !

۲۵. مغز در هنگام خواب فعالتر از وقتی است که تلویزیون می بینید !

۲۶. ۹۰% سم مار از پروتئین تشکیل شده است !

۲۷. چشم انسان معادل یک دوربین صدوسی وپنج مگا پیکسل عمل می کند !

۲۸. آب دریا بهترین ماسک صورت است!

۲۹. سرعت عطسه یک انسان برابر است با صدوشصت کیلومتر در ساعت ! 

شبی با حافظ.....؟!؟!!!

نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس 

دیدم به خواب حافط توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : علیک جانم
گفتم : کجا روی تو ؟ گفتا خودم ندانم
گفتم : بگیر فالی گفتا : نمانده حالی
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بی خیالی
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که می سرایم شعر سپید باری
گفتم : کجاست لیلی ؟ مشغول دلربایی؟
گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایی
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، دیروز یا پریروز
گفتم : بگو ، ز مویش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز یارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم : کجاست جمشید ؟ جام جهان نمایش ؟
گفتا : خریده قسطی تلویزیون به جایش
گفتم : بگو ، ز ساقی حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشی در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم : بگو ، ز محمل یا از کجاوه یادی
گفتا : پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادی
گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقی
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقی
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد یا نیاورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگی
گفتا : که ادکلن شد در شیشه های رنگی
گفتم : سراغ داری میخانه ای حسابی ؟
گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابی
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتی؟ گفتا!!! 

                                                                                     

                                                                      <<نظر یادتون نره>>          

دقت کنید!!!

جراح مشهوری در کلاس به دانشجویانش گفت: برای این که یک جراح ممتاز بشوید باید دو استعداد خاص داشته باشید. اول این که هیچ وقت حالت تهوع به شما دست ندهد و از هیچ چیز چِندِشِتان نشود. و دوم این که باید به هر چیز بسیار دقیق باشید. بعد از این حرف جراح انگشتش را یک مایع بد بو و بد مزه برد و بعد انگشتش را لیسید.

دانشجوها به مایع بد بو و بد مزه خیره شده بودند و با حالت انزجار به استادشان نگاه می کردند و نمی دانستند بعد چه خواهد شد.

ادامه مطلب ...

دوست داری داماد بیل گیتس بشی؟!؟!؟!؟

پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی

پسر: نه من دوست دارم همسرمو خودم انتخاب کنم

پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر بیل گیتس اااا.......

پسر: آهان اگر اینطوره، قبوله.......



ادامه مطلب ...

شب در خوابگاه دخترا و پسرا چه خبره ؟!!

سکـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

شبنم:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)

شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟

لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <مدار!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)

شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟

لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!

شبنم: عزیزم... دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)

شبنم: چی شـده فرشــتـه؟!

فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد... نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر.

(و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود.)

ادامه مطلب ...